اِنی وی
نشستم روی صندلی پشت میز و تکیه دادم به دیواری که سرده و سرمای کمرم حس اینسکیوری میده، بهرحال، دارم قهوه ی تلخ میخورم که نمیدونم چرا یهو تصمیم گرفتم شکر توش نریزم و ازش لذت نبرم و یه دونه شکلات قهوه ی خیلی خوشمزه ی مگا استار آوردم بجاش. بله بله من از همونام که قهوه ی تلخ بخورم قیافه م تو هم پیچ میخوره و حرفه ای و خفن نیسم:)) تازه یه وقتا سعی میکردم شکلاتای تلخ یا که قهوه رو با توجه به مکان گیرنده های تلخی روی زبون بخورم بلکه کمتر حس بشه اما موفقیت چندانی نداشتم.
آخر هر جمله یه انی وی میاد توی ذهنم که بعد با بهرحال جایگیزینش میکنم و آخر سرم حذف میشه:))
کم کم پستای قبل رو که آرشیو کردم برمیگردونم و اینجا رو کامل میکنم.
بلخره برگشتن باید از جایی شروع شه و این چهار پنج روز هپروتی رو میخوام امروز کاتش کنم و دوباره اون بد اسه بشم:))
پس بریم که یه ارتوی خفن و متمرکز رو پیش ببرونم، آباریکلا:))