نمیدونستم پست آخر چی بود، اما جزو آخریا نوشتن راجع به پروپوزال و شروع کارای پایان نامه بود. دفاع کردم، تموم شد. تو ۶ یا که ۱۰ دقیقه، دو تا روایت داریم. هیچ سختی ای نداشت، مثل خیلی چیزا که رد میکنی و به پشت سری ها هر چقدر هم بگی اوکیه باورشون نمیشه همونطور که خودت باورت نشده.
چیز میزای کف اتاق رو دارم تو باکسا جا میدم، گل خشکامو تو تنگ و باکس توسیه جا دادم و دلم گوش دادن به چیزی و یا دیدن چیزی رو نمیخواد، دلم خونه قبلی رو میخواد که همین موقعا براحتی میرفتم خونه خاله و معاشرتای ساده ی شبونه.