To my 30th

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

حوالی ۶ عصر توی پاویون نیمه تاریک دوتایی رو تخت سین نشسته بودیم و لیوانای چای تو دستمون، شکلاتا پخش رو تخت و آلبوم شجریان هدیه ی نون پخش میشد و دقایق لذت بخشی فارغ از مکان برام ساخته بود، تصویری که بُلد میمونه برام.

صبح روز بعد که میخواستم نوت مریض رو کامل کنم، سر ساعت ۷ با خوابالودگی و عصبانیت از دختره که انقدر زود چراغو روشن کرده بود و همه بیدار شده بودیم، زدم بیرون و هوا نمیتونست قشنگ تر باشه، سوز ریز قابل تحمل و دلچسب، بارون خیلیی ریز و ظریف که میبارید و میخورد توی صورتت.

دو ساعت بعد توی خونه زنگ رزیدنت و خبرای ِ بد رسیده و اتفاقات نادر ا شانس من و گریه و کمتر از ۴ ساعت با هول و ولا خوابیدن.

حالا بیدارم، شجریان داره به جونم میشینه، منتظر که دخترخاله بیاد و کیک وعده داده شده رو براش بپزم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۹ ، ۱۷:۱۷
من ِ ۲۱ ساله