To my 30th

يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۲ ب.ظ

حالم هیچ خوب نیست، نمیدونم میشه تو پنجمین روز پریودم بهش ربطش بدم یا نه، ولی حالم هیچ خوب نیست. دلم نمیخواست این چیزا رو بیارم اینجا، فرض بر این بود که مینویسم و سی سالگیم میخوندش، اینا چیزاییه که دلم میخواد بدونه؟

حالم از سر صبح و حرفام با مامان گرفته ست. تقصیر من نیست یه چیزایی اما منم گرفتارم توش. میتونم حتی شاکی باشم ولی کجا رفته مگه فهم و انصاف آدم؟ به جاش دارم این همه غصه میخورم..

لازم داشتم بنویسم و حتی دیگه کانال هم جای امنی نیست برام. بلخره خودمو به زور کشوندم پای جزوه اما نمیتونم بخونم، از صب پاچه ی همه رو گرفتم و حالا هم جو اطرافم متشنجه، با داداشه هم بیخود بحث میکنم، خودشم انگاری رو به راه نیست امروز و دلم براش میسوزه. برا همه سختیای پیش روش و کار سختی که جلوشه..

گمونم یه جور خود آزاریه این همه دلسوزی ای که یه وقتا دارم، انقدر دلم میسوزه که خودم از غصه ش به فنا میرم.

در حال حاضر دلم نمیخواد کاری کنم، دلم میخواد جایی رها شم، بغلی، جایی، ولی هیچی و هیشکی نیست. حتی کسی که برم نیم ساعت باهاش چای بخورم و حرف بزنم، بعد میگن خیال باطل نکن؟

سنگینم، پرم، پر از حسای بد و پر از هر چی چیز ِ ناجوره، دلم خالی شدن میخواد، دلم آروم شدن میخواد، دلم گریه و هر چیزی که خلاصم کنه میخواد، اولین باره گمونم دارم اینجا این شکلی غر میزنم. سخته همه چی خیلییی سخته همه چی خیلییی

دلم شکستن و خراب کردن میخواد..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۲۱
من ِ ۲۱ ساله

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی