To my 30th

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

صبح که اسه اسه بیدار شدم و برامم مهم نبود دیر برسم، هوای گرفته ی سردی داشت، جلو یه هایپرمارکت دور تر وایسادیم تا هایپ بگیرم و با قهوه ترکیب کنم، اقاهه از میون قفسه ها پیداش شد و بهم صبح بخیر گفت، با خنده گفت صبحه و هایپ؟ گفتم دارم میرم سر شیفتم لازمش دارم، گفت پرستاری؟ گفتم پزشک اورژانسم و در ادامه داشت میپرسید که کدوم بیمارستان و اخر سر با خنده برام ارزوی داشتن شیفت خوبی رو کرد و خداحافظی کردیم، برام صحنه ای مث صحنه های تو فیلما بود.

حالا سه و نیم صبحه و بعد این که دوش گرفتم چند صفحه ای کتابخانه ی نیمه شب رو خوندم و حالا هم دراز کشیدم و پاهام رو به خرسه چسبوندم و دارم مینویسم، اونقدر گرسنمه که نیاز داشتم نوشابه توی یخچال باشه و با ماکارونی ای که گرمش کنم و روش سس فلفل سبز و لیمو بریزم بخورم، اما خب نه نوشابه هست و نه من حوصله ی گرم کردن دارم:)) کم کم داره خوابم میگیره و باید سفتی و گرفتگی عضلات گردن و شونه م رو سعی کنم رفع کنم که به آرومی بخوابم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۱ ، ۰۳:۳۷
من ِ ۲۱ ساله

احساس میکنم دارم از ننوشتن خفه میشم، اینجا، تو کانالم، دارم از همه ی روزایی که گذشت خفه میشم.

شب هایی که حس میکردم‌ رو ۹۹ ِ پنیک اتک وایسادم ولی مدت طولانی ادامه میافت و ۱۰۰ نمیشد که بعدش هم تموم بشه، امیدوارم اون شبت حداقل تموم شده باشن.

حالا صبحمو با خواب نه چندان مناسبی شروع کردم و خداروشکر که خواب بود، و پیامی مبنی بر عوض کردن شیفتی که برا خودمم دردسره و هنوز جابجایی شیفت قبلی رو ک باهاش عوض کردم نگفته کی وایمیسه، این جور نامرتبیا مغزمو بیشتر از همیشه بهم میریزن. پیام تایید درمانگاهه اومده و مثل دوماه پیش استرسه داره دیوونه م میکنه و خدا خدا میکنم ک از فردا عصر شیفتمو ننوشته باشن.

همینطور که قلبم داره تند و سنگین میزنه دراز کشیدم و سعی کردم یچیزایی بخونم اما نتونستم و به اینجا رسیدم با حرف هایی که دلم نمیخواست ثبتشون کنم.

دلم میخواد روزها باقی بمونم تو همون شبی که تو حیاط بیمارستان نشسته بودم و بچه گربه ی خنگ بازیگوش رو نگا میکردم که حتی نمیتونست تشخیص بده شیری که تو لیوان ریخته شده بود خوردنیه، که انقدر بازیگوشی کرد که تماما حواسم پرتش بود و روی نرده ی باریک هم همین که دمشو دید پرید به گرفتنش و خورد زمین:)) دلم برا تک تک این حرکات رفت، دلم میخواست تو همون ذوق و بیخیالی باقی بمونم و به زندگی عادی برنگردم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۱ ، ۱۲:۱۸
من ِ ۲۱ ساله