داره گریهم میگیره تو خنده های الکی
اون تایمی از شبه که جون کندنام رو انجام دادم و خسته دراز میکشم روی تخت، حالا فکر نکنید خیلی جون کندن عجیبی در کار بوده، نه، سر و کله زدنای ذهنیم رو میگم. نمیدونم نیو یر رزولوشن نوشتم برا خودم یا نه و اینکه کجاست حتی:)) اما تا اینجا کارای خوبی پیش بردم و زیبا بوده واسم، شروع زبان خوندن و تعیین سطحی که همون تایم هم بهم کیف داد پس از سالها حرف نزدن، رانندگی ای که تنها نه هنوز اما تا وسطای شهر و تایمای شلوغ رفتم، رژیمی که پس از مدتها شروعش کردم و سفت و سخت نبوده اما یک ماهیه دارمش و تا حدودی سر و سامون دادن روابط.
از وقتی یادم بوده، حتی وقتی ۶۵ کیلو بودم و باریک:)) درگیر لاغر شدن بودم و اذیتم میکرده، حالا ۶۷ شدن آرزوعه واسم:))
برا پس فردا وقت کراتین گرفتم و اینم یه تغییر دیگه بلخره، قیمت مناسب و عجیبی داشت:)) گفتم حالا که اینطوره باقی پولی ک واسش گذاشته بودم رو کیف خوشگل رنگیه رو بخرم، دیدم تو کتگوری kids عه و سرخورده شدم:)) زیباترین بود ولی.
برم برا سریال آبکی و آخر شبیم.
وووو آخر سر هم وقت ویزیتی که از دکتر پوست گرفتم و میخوام که لیزر رو شروع کنم. گود جاب مهسا جانم:))